زندگي نامه سيد ابولقاسم نباتي

یازار : ايگيد

+0 به يه ن

زندگي نامه سيد ابولقاسم نباتي

http://www.aharri.com/wp-content/uploads/2013/01/nebatibb.jpg


سيد ابولقاسم  متخلص به نباتي و مشهور به مجنون شاه و خان چوپان فرزند مير يحيي ( ملقب به سيد محترم اشتبيني ) به سال ۱۱۹۱ ه. ق. تولد يافت ، دوران جواني خودرا در قريه اشتبين كه يكي از قراء با صفاي قره داغ و بخش سيه رود است با حشم داري و باغباني گذرانيد ، زيبايي هاي طبيعت اورا به سرودن اشعار بر انگيخت ، رفته رفته به عرفان گراييد و ضمن تحصيل به مطالعه آثار عمر خيام و مولوي و حافظ پرداخت بعدها به شهر اهر رفت و در بقعه شيخ شهاب الدين اهري گوشه عزلت گزيد و اواخر عمر باز به زادگاهش اشتبين برگشت . نباتي مردي صوفي مشرب بوده و اشعاري به زبان تركي آذربايجاني و فارسي مي سروده است و همان طور كه مرحوم تربيت مينويسد ( متتبع اشعار خواجه حافظ شيرازي است و بيشتر به جنس تجنيس طالب بــوده شعر هاي تركي مطابق نغمات كردي ، كرمي ، قارا كهري ، گــــــــرايلي  بسيار گفته است .) نسخه هايي از ديوان نباتي به شرح زير در كتابخانه ها موجود است :كتابخانه مجلس شوراي اسلامي به شماره ۱۰۷۸ (نستعليق خوب اواخر سده ۱۳٫ داراي غزل ، رباعي ، مخمس ، تركيب بند ، فارسي و تركي ، در حدود ۴۸۰۰ بيت و پيرامون هزار بيت از نسخه چاپــــــــي بيشتر دارد  ( فهرست مجلس ، ج ۳ ص ۴۳۴ .)
كتابخانه مركزي دانشگاه تهران به شماره ۲۵۰۰ : نستعليق سده ۱۳ ، داراي قصيده ، غزل ، قطعه ، رباعي و شعر هايي به تركي ، آغاز برابر نسخه مجلس (فهرست دانشگاه تهران ، ج ۹ ، ص ۲۴۶۸ . ) كتابخانه مركزي دانشگاه تهران به شماره ۱/۴۳۳۵ : گويا به خط محمد

رضا فراشبندي (ص ۱-۱۱) تركي (فهرست دانشگاه ، ج ۱۳ ، ص ۳۲۹۴)كتابخانه ملي تبريز به شماره ۲۸۹۱ : نستعليق ، ۱۴۸ گ ، ۱۳ -  ۱۴ س بدون تاريخ .آغاز با اين شعر :  ايجاد بناي عالم از نام علـــــــيست    آيين نبي ز ضرب صمصام عليست ميخانه دهر قايم از هستي اوست     آب رخ مي ز جام گلفام عـــليست (فهرست كتابخانه تبريز  – ج ۲ – ص ۶۷۷ ) ديگر از آثار نباتي منظومه اي است به نام ( عين العشــــــــق ) كه بنا به نوشته مشار به سال ۱۳۳۲ در لاهور به طبع رسيده است . ( مـــــولفين كتب چاپي ، ج ۱ ، ص ۲۹۲ )ديوان اشعارش به سال ۱۲۷۴ در تبريز چاپ سنگي و در دهم ارديبهشت ۱۳۴۵ به خط نستعليق ( يوسف مشكين قلم ) به اهتمام مــــــدير كتاب فروشي ادبيه تهران در ۲۶۶ صفحه ۱۶ سطري چاپ افست شده است و شامل بحر طويل و غزل و قصيده و مخمس و رباعي و مستزاد و ساقي نامه و اشعاري به تركي آذربايجاني است . بحر طويل چنين شــــــــــروع ميشود : ( منبع چشمه هر كلمه كه جاري شود از نطق و بيان و كام و زبان ، اسم خداوند عظيم است …. ) نمونه اي از اشعارش : اي گرفته از رخت خورشيد عالم گير نــــــــور چند از خاك درت باشم من مهجـــــــــور دور گر بگويم رفت سودايت ز سر ، باور مكـــــن روز محشر با غم عشق تو بر خيزم ز گـــــور لن تراني گفتن و رخساره بنمودن ز چيست مشكلي دارم خدارا اي كليم الله طور……..  ………..و شعري ديگر :

گهي در جوش و گاهي در خروشــــــــــــم گهي در گفتگو ، گاهي خموشــــــــــــــــمگهي از چشم ساقي در خمــــــــــــــــــارم گهي سر مست جام مي فــــــــــــروشم .. از رباعيات او : از خانه دگر مست و ملنگ آمـــــــــــــده ام تا بر ســـــر كوچه لنگ لنگ آمـــــــــــــده امديروز به دل تــــــــرك دو رنگي كـــــــــــــردم امروز ببين كه چـــــــند رنگ آمـــــــــــــــده ام

****

در درگه خلق بندگــــــــــــــــــــي مارا كشت از بهر دونان دوندگـــــــــــــــــــــي مارا كشت گه منت روزگار ، گــــــــــــــــــــــه منت خلق اي مرگ بيا كه زندگــــــــــــــــــي مارا كشت در تضمين غزل حافظ : رند مستي به چمن سير و تماشا ميكـــــــــــــــــــــرد از سر شور و طرب

باده به مينا مي كــــــــــــــــــــردگاه مستانه به اين زمزمه لب وا مي كــــــــــــــــــرد (سالها دل طلب جام جم از ما مي كـــــــــــــــــرد ) ( آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميكــــــــــــــــــرد )عمر چون همدم مرگ است چه هشتاد چه بيست خوشدل آن كس كه در اين ميكده آزاد بزيســــــت اي نباتي بنگر اين گهر از مخزن كيســـــــــــــــــت (گفتمش سلسله زلف بتان از پي چيســــــــــت )( گفت حافظ گله اي از شب يلدا مي كــــــــــــرد ) ودر توصيف زادگاهش اشتبين شعر بلند بالايي به زبان تركي دارد : صفـــــــــــــحه

عالمده بير در نهاندير اوشتبينوزنه گلمز چكمك اولماز چوخ گراندير اوشتبين باش چكيب عرش برينه…………………..ادامه از اشعار تركي او كه در مدح مولاي متقيان سروده است : منيم عالمده سلطانيم علي دير منيم مير جهانبانيم علي دير ديه ر دايم ديلينده خان چوپاني منيم هر درده درمانيم علي دير  در شهريور ۱۳۷۲ كنگره بزرگداشت اين شاعر به مدت سه روز در كليبر بر گزار شد و به همين مناسبت ديوانش به طرز مطلوبي در دو جـــــــلد به اهتمتم دكتر حسين محمد زاده صديق انتشار يافت . جلد اول آن اشعار فارسي و جلد دوم اشعار تركي نباتي است .چاپ تزييني و نفيس ديگري هم از اشعار فارسي او با تشريك مساعي جمعي از خوشنويسان و هنرمندان ، بكوشش غريبي كلـــــيبر تهيه و به علاقمندان شعر نباتي اتحاف شد . در خصوص آرامگاه نباتي در يك بلندي مشرف به روستاي اشتبــــــين و رودخانه ارس از اظهارات اهالي روستا چنين بر مي آيد كه نباتـــــي (ره) هميشه در يك نقطه اي از بلندي كوه مي نشسته و به روستا و زادگاه خود و رودخانه خروشان ارس (آراز ) و جاده اي كه اهالي و دختران جوان در آن تردد داشتند نگاه مي كرده و اكثر شعر هاي خود را در آن نقطـــــــه آفريده و و با صداي دل نشين به آواز خواندن مي پرداخته كه بعد از فــوت ايشان ، اهالي بنا به علاقه وافر نباتي به آن محل خـــــــــاص ، وي را در هماننقطه دفن كرده اند .

مرحوم عارف نباتي به كرات از آب رودخانه ارس مي گذشته و اصلاً جايي از بدنش و يا لباس هايش خيس نمي شده و طوري ماهرانه و ظريفانــــه اين عمل را انجام مي داده كه همه را مات و مبهوت و حيرت زده مــــــي كرده است . شنيده شده است كه آن مرحوم ارس را گاهــي در روي آب به پشت خوابيده عبور ميكرده است . و باز يكي از ملتزمين ركـــــابش در يكي از روزها در كنار ازس اظهار لعبه كرده و مي خواهد از آب عبور كند و در باور خودش كرامتي نشان دهد ، ولي به محض اينــــــــكه وارد آب مي شود نه تنها موفق نمي شود بلكه جسد نيمه جانش را ديگران نجـــــات مي دهند . مرحوم اين شعر را در حق وي سروده و اورا به رياضـــــــت و تهذيب نفس و پخته شدن در كوره روزگار دعوت ميكند : گئت دولانگلن خام سن هنوز  (برو گردش كن كه هنوز خامي )پخته اولماغا چوخ سفر گرك   (براي پخته شدن سفر زياد ببايد )مرغ قاف ايله هم زبان اولوب   ( براي هم آواز شدن با مرغ قاف ) زيروه قالخماقا بال و پر گرك   (براي اوج گرفتن را بال و پر بايد  )  مرحوم فريدون كوچرلي ادبيات شناس مشهور در تحقيقات خــــود در مورد نباتي چنين مي نويسد : (( سيد ابولقاسم نباتي براي آذربايجاني ها به منزله خواجه حافــــــــظ ، شمس تبريزي و حتي در بعضي اشعار و كلامش به منزله جلال الــــدين رومي (مولوي ) ميباشد .))علامه شهيد مرحوم علي مدرس تبريزي در جلد چهارم كتاب ريحـــانه الادب مي نويسد : ((سيد ابوالقاسم مير مقدم اشتبيني قــــــره داغــي تبريزي از عرفاي قرن سيزدهم هجرت كه درويش مسلك و صوفـــــــــــي مشرب بوده و اشعار و ذوقيات بسياري به دوزبان تركي و فارسي گفته و به نباتي يا خان چوپاني يا مجنونشاه تخلص مي كرده و ديوان او در تبريز چاپ شده است . ))در كتاب دانشمندان  آذربايجان در مورد ابو القاسم نباتي چنين آمده است Big Frownخلف مرحوم سيد محترم اشتبيني ، درويش مسلك و صوفي مشرب بوده ، گاهي مجنون شاه و خان چوپاني نيز تخلص كرده است . اوائل حال در قريه اشتبين كه كرسي محال ديزمار قراچه داغ است نشو و نما يافته و بعد ها به قصبه اهر مهاجرت نموده و در بقعه شيخ شهاب الدين اهري مشغول رياضت و مجاهده گرديده است .))هنوز هم اهالي قره داغ نباتي را نه تنها شاعر بزرگ ، بلكه عارفي بسيار مقرب و صاحب كرامات مي دانند و كرامات اورا در مجالس و محافل نقــــل مي كنند . خود مي گويد :

از خامه خان چوپاني مـــــــــــن          عاجز شده كلك ماني من خواهي كه شوي تو نيز موسي

يك چند بكن شباني من  در اواخر عمر به مسقط الراس خود مراجعت كرده و در ۱۲۶۲ مرحوم شده است و مزار ش دربالاي تپه اي در اشتبين است . در ضمن ايشــــــان در سال ۱۱۹۱ ه. ق. برابر با ۱۱۴۹ ه. ش. در اشتبين متـــــــولد شده است .در كتاب مفاخر آذربايجان نيز نويسنده در مورد سيد ابو القاســـــــم نباتي چنين مي نويسد Big Frownمرحوم سيد ابوالقاسم بن مير يحيي اشتبيني ، متخلـــص به ( مجنون شاه ) يا ( خان چوپاني) يكي از شاعران آذربايجان از منطقه قــــــره داغ مي باشد .او شاعري علي گو و علي جو بوده است و در مدح و توصيف مولا علـــي (ع) گوي سبقت را از همگان و خيل شاعران مداح اهل بيت عصمت (ع) ربوده است  او اشعار فراواني در حق آن بزرگوار ســـــــروده است كه در ديوانش ثبت است . زادگاه او روستاي اشتبين مركز دهستان ديـــــــزمار شرقي از توابع ارسباران ، بسال ۱۱۹۱ متولد گرديده و سير معرفت را از همان زمان از تعاليم و ارشادات و بركات وجودي شيخ شهاب الدين اهري كسب نمود و در شعر و ادب به مرتبت والايي نائل آمد كه توانست حدود ۵۰۰۰ بيت شعر را از خود بيادگار بگذارد . او شاعري مسلمان و شيــــعه دوازده امامي و مخلص اهل بيت و رسالت (ع) بوده است . سروده هاي او در نواحي قفقاز ، تركيه ، آذرباجان و سراسر ايران طـــرفداراني دارد .)) نمونه اي ديگر از شعر ايشان :

اين درد كه من دارم ، هر روز فـــــزون بـــــــــــادا اين دل كه بما دادي ، بگذار كه خـــــــــــــون بادا با عشق

نسازد عقل ، از من بشـــــــــنو اين نقل امروز بر آورد قد ، فـــــــــردات چـــــــــــو نون بادا

هر كس شده عاشق وش از جام ازل سرخوش ديگر چه سخن اورا ، بايد كه جنون بـــــــــــــادا از عشق تو اي دلبر ، هر دل كه نيارد ســـــــــر سرگشته و سرگردان ، چون چرخ نگـــــون بادا اي ابر كرم برخيز ، درياب

نباتـــــــــــــــــــــي را نو خير گلستان است حيف است زبون بـــــــادا


  • [ ]