قاراداغ
یازار : ايگيد
+0 به يه نقاراداغ
جعفر پوررضوي
باتيبسان آغ قارا هئي هئي قاراداغ
ساچي آغ، گؤز قارا هئي هئي قاراداغ
سيلكهله ساچلاريني قار سپهلنسين، دور اويان
دوشموشم سندن اوزاق اودلانيرام سنسيز اينان
باس مني باغرينا دولدور گؤزومو توپراغيلان
دوشدو باغريم دارا هئي هئي قاراداغ
ساچي آغ، گؤز قارا هئي هئي قاراداغ
سن داياقسان ائلينه باشين اوجا شانلي داياق
باش بولوددان يوخاري توپراغين آلتيندا آياق
قارا ساچلار سريليب چيينينه جئيراندي داراق
ساچيني آچ دارا هئي هئي قاراداغ
ساچي آغ، گؤز قارا هئي هئي قاراداغ
واردير اووجوندا گونش گوندوزه، آخشامدا آيين
او تايين گنجهدي تبريز دير، اهر دير بو تايين
دالغلارلا ووروشور چوخ داريخير آرپا چايين
سسله گلسين سارا هئي هئي قاراداغ
ساچي آغ، گؤز قارا هئي هئي قاراداغ
يئنه ده آرپا چاييندا گؤروشور نازلي سارا
خان چوبان منصور اولوب، چكدي اؤزون بيرده دارا
يئتيريب بيرده كوراوغلو خبرين، كيم نيگارا؟
كيم دئييبدير يارا هئي هئي قاراداغ
ساچي آغ، گؤز قارا هئي هئي قاراداغ
قايالاردان اوجالان قارتالا بابك دئييرم
قانادين گؤيده آچان قارتالا بابك دئييرم
قايان اوسته ياشايان قارتالا بابك دئييرم
باغليام ايلقارا هئي هئي قاراداغ
ساچي آغ، گؤز قارا هئي هئي قاراداغ
هاوالاندير، هاوالانديرسين آشيق بيرده سازي
باغرينا باس بيزيله بيرده باريشدير آرازي
قوو قيشين بايقوشونو اؤلكهميزه پايلا يازي
گئجهني چك دارا هئي هئي قاراداغ
ساچي آغ، گؤز قارا هئي هئي قاراداغ
گون باتير گوندوز اولور باش اتهيين چملي قارا
كيم چكيبدير گؤرهسن كهلييي داغلاردا، دارا
ديليمه باسديلا داغ، اف قاباريب اولدو يارا
اولدو بيتمز يارا هئي هئي قاراداغ
ساچي آغ، گؤز قارا هئي هئي قاراداغتورك ديلي
یازار : ايگيد
+0 به يه نمعني آزربايجان
یازار : ايگيد
+0 به يه نآشنايي با صنعت دستي ((ورني))
یازار : ايگيد
+0 به يه نآشنايي با صنعت دستي ((ورني))
خاستگاه و محل توليد ورني منطقه تاريخي قره داغ مي باشد.
مقدمه اي در باره بوجود آورندگان ورني و معني لغوي ورني :
هنر ورني بافي نيز همانند ساير هنرها مانند قالي، گليم، گبه، جاجيم، ورني،
پارچه، سوماق، پلاس، زيلو، تشك، خورجين، بغچه، كرك، تور، قنداق، چوال، جل،
بته، تغار… كه همگي كلمات تركي هستند محصول هنرمندي تركان ميباشد.
نام ورني از كلمه تركي باستاني ورنيVereni به معني اژدها گرفته شده است. اين نام امروز در لهجه هاي محلي زبان تركي به اشكال ورنهVərnə ، ورنيVərni ، وئرنيVerni ، ورنه خVərnəx ، وئرنيكVernik و … و منابع اروپائي به شكلVerné, Verneh, Verni تلفظ ميشود.
ريشه كلمه ورنيVerni ، كلمه تركي بولغاري وئرئنيVereni به معني اژدها و
مار بزرگ، كوره و … است. (تركان بولغار از تركان باستان اند كه در سالهاي
۴٨٠ ميلادي، در استپهاي حوالي رود دانوب و درياي آزوف (شمال درياي سياه) و
نيز دانوب سفلي و قفقاز سكونت داشته اند). در زبان پروتورك سومري نيز كلمه
اي مشابه به شكل اورنوUrnu و به معني اژدها موجود است. فرم اوليه اين كلمه
در تركي باستان به شكل ائويره نEvirən مشتق از ائبيره نEbirən – Ebüren و
به معني اژدها، مار بزرگ، چرخ فلك، كائنات و عالم است (Ebüren—>
Ewüren—> Eviren). در اينجا ما شاهد حذف حرف اولE ويا جايگزيني دو حرف E
و V (مئتاتئزيس) مي باشيم (Evren—> Veren). (پديده جايگزيني حروف بويژه
اگر يكي از آنها حرف “رR ” و يا “ل L” باشد حادثه اي بسيار رايج در لهجه
هاي تركي است مانند تلفظ كٶرپوKörpü ، يارپاقYarpaq ، تورپاقTorpaq ،
آرواتArvat ، سيرفاSırfa ، تورباTorba و …. به جاي كٶپروKöprü ،
ياپراقYapraq ، توپراقTopraq ، اوراغاتUrağat ، سوفراSofra ، توبراTobra و
….). معادل كلمه ائوره ن به معني اژدها در زبان و لهجه هاي تركي چنين است:
وئرVer و وئرئنيVereni (تركي بلغاري قديم)، وئرئم Verem (چوواشي قديم)،
ائوره نEvren (تركي عثماني)، ائورئمEvrem (گاگاووزي). (”ن -N” آخر كلمات
تركي در بسياري از موارد در تركي چوواشي و نيز زبان مجاري به “م -M” تبديل
ميشود مانند كلمات اوزونUzun ، سانSan ، قارين Qarın و قالين Qalın تركي
عمومي كه در چوواشي به ترتيب به وارام Vârâm، سومSum ، خيرامXıram و
خوليمXulım تبديل شده اند). فرمهاي اين كلمه در ديگر زبانهاي آلتائي چنين
است: در زبانهاي تونگوسي به معني مار و مار بزرگ، ايرئİre (ائوئنكي)،
وئرئنWeren (اولچا)، وئWe (اوديغئ)؛ در زبانهاي ژاپني به معني مار و كرم،
ووروتيWoroti (ژاپني قديم و مدرن)، اوروچيOroçi (توكيو، كاگوشيما). كلمه
اوروئني Őrvényدر زبان مجاري به معني گرداب از همين ريشه است.
كلمه ائوره نEvrən از ريشه مصدر ائويرمك Evirmək به معني پيچاندن، چرخاندن،
گرديدن، متطور و متكامل كردن مشتق شده است (مصدر ائومكEwmek در تركي
باستان به معني در اطراف چيزي دويدن است). كلمه ويرنيخماقVırnıxmaq و يا
وورنوخماقVurnuxmaq به معني پيچ و تاب خوردن، لوليدن و … در برخي از لهجه
هاي تركي آزربايجان بازمانده اين مصدر باستاني تركي است. فرمهاي گوناگون
اين مصدر در زبان و لهجه هاي تركي چنين اند: ائوورمك Ewürmək (تركي قديم)،
ابير. Əbir (آلتائي)، آوور. Avõr- (چوواشي)، ائوير. Evir- (عثماني)، اوير.
Əvir- (اويغوري)، ائگئره. Egere- (مونقولي كلاسيك)، اورٶل. Ôröl- (مجاري).
كلمات ائوره نسه لEvrənsəl (جهاني)، ائوريمEvrim (تكامل)، ائورهEvrə (فاز،
صفحه، مرحله تكاملي)، ائوره ن بيليم Evrənbilim (كوسمولوژي) در زبان تركي
نيز از مشتقات همين ريشه اند. (در تركي معاصر معادل اژدها كلمات بوكهBükə و
سازانSazan ميباشند. فرمهاي قديمي كلمه دوم، سازقانSazqan (قيپچاقي)،
سازاغانSazağan (عثماني)، ساخاقانSaxaqan (كومان)، سارقانSarqan و
شاراقانŞaraqan (چوواشي باستان) است. كلمه مجاري ساركاني Sárkány به معني
اژدها از چوواشي باستان اخذ شده است).
كلياتي درباره ورني (Verni – Varni):
ورني نوعي گليم يك رو يا گليم فرش نما بدون پرز است كه به سبك پود پيچي
يعني گذراندن پود اصلي از تار و پيچش نخ خامه به دور نخ هاي تار شكل گرفته و
نقش مي پذيرد. ورني نه فرش است و نه گليم بلكه نوعي زيرانداز يك رو است كه
هم سادگي و سبكي گليم را دارد و هم ظرافت و زيبايي قالي را، ورني به دليل
عدم استفاده از گره در بافت آن جزو گليم و به اعتبار طرح و نقشه و شكل
ظاهري آن مشابه قالي به نظر مي آيد.
جنس ورني گاه تلفيقي از ابريشم يا پشم است و بر روي دار بصورت عمودي بدون نقشه و بصورت ذهني توسط زنان و دختران عشاير و مناطق روستايي بافته مي شود. توليد ورني بيشتر در فصل قشلاق ايل انجام ميشود كه عشاير فرصت كافي براي استراحت و سكونت در يك منطقه را دارند.
در گذشته عشاير منطقه قره داغ (ارسباران) پشم حاصل از دام هايشان را با دوكهاي معمولي ميريسيدند و به روش ابتدايي رنگ ريزي مي كردند و آن را براي بافت ورني آماده ميساختند.
تا دهههاي اخير عشاير دشت مغان از ورني به عنوان زير انداز، رو انداز و تزيين آلاچيق ها استفاده ميكردند.” ظرافت و لطافت بافت طرح و نقشهاي متنوع و زيبايي ورني هر هنر دوستي را مجذوب خود ميكند. نوع بافت ورني با ابريشم ، از ظرافت و زيبايي خاصي برخوردار است و از نظر وزن سبك تر و كم حجم تر از نوع پشمي آن است و توجه گردشگران داخلي و خارجي را به خود جلب كرده است.
ورني از لحاظ صادرات به كشورهاي حاشيه خليج فارس ،كشورهاي اروپايي و آسيايي مانند ايتاليا، فرانسه و آلمان صادر ميشوند. ورنيها اصولا به رنك لاكي، سرمه اي، سفيد پيازي و آبي روشن هستند. در همه اندازه براي پشتي، پادري، قاليچه، كناره قالي خورجين، جوال و تهيه جل اسب نيز استفاده مي كنند.
از انواع ورني در آذربايجان ميتوان به ورني قالي ،ورني كناره بزرك، ورني كناره، ورني ذرع و نيم (جفت)، ورني قاليچه و ورني پشتي اشاره كرد.
پراكندگي جغرافيايي بافت ورني:
ورني عمدتا در منطقه مغان شامل شهرستانهاي گرمي، بيله سوارمغان، پارساآباد
موغان، خياو (مشگين شهر) و منطقه قره داغ توسط عشاير و برخي روستائيان
منطقه بافته مي شود. خاستگاه اصلي اين صنعت منطقه عشايري آذربايجان بوده كه
از آنجا به ديگر مناطق گسترش يافته است. گليم يك رو يا ورني را در جمهوري
آذربايجان و شمال شرق تركيه به نام سوماك يا سومه مي گويند.
نقوش ورني
در گليم هاي ال سون نقش حيوانات و پرندگان بصورت هندسي و ساده شده ديده ميشود و اين نقوش به تصاوير حيواناتي كه روي سفالهاي پيش از تاريخ اين منطقه ديده ميشود , شباهت بسيار دارد.
نقوشي ورني ملهم از طبيعت زيستگاه زنان و دختران عشاير است. اشكال حيوانات اهلي و وحشي منطقه همچون گوزن، آهو، گرگ، بوقلمون، مرغ و خروس، سگ گله، عقاب، ببر، شتر، شير و شغال و امثال آن نقوش ساده ي ورني را تشكيل مي دهند.
آذربايجان عاشيقلاري
یازار : ايگيد
+0 به يه نآذربايجان عاشيقلاري
مقدمه :
عاشيقهاي آذربايجان وارث يكي از غني ترين بخشهاي ادبيات و فرهنگ شفاهي آسيا هستند
عاشيقها نوازندگان و آوازخواناني هستند كه در ايران، جمهوري آذربايجان،
تركيه، تركمنستان، قفقاز و ديگر مناطق ترك نشين هنر نمايي ميكنند. برخي
از كارشناسان معتقدند كه فرهنگ عاشيقي يادگار شاه اسماعيل كبير در فرهنگ
ايراني است و دربار شاه اسماعيل، محل پرورش عاشيقها بود و “عاشيق قرباني”
اولين عاشيقي بود كه اين دربار فعاليت ميكرد. و آنان خنياگراني بودند كه
مردم از هر جهت تاييدشان ميكردند.
عاشيقها در فرهنگ آذربايجان جايگاه ويژهاي به دليل نقش آنها در انتقال
فرهنك و ادبيات شفاهي مردم دارند. عاشيق در گذشته نقش بسيار با اهميتي در
فرهنگ تركي داشته. اسم قديمي عاشيق، اوزان بوده است. عاشيقها در
تركمنستان باخشي ناميده مي شوند
عاشيق كيست؟
عاشيق هنرمندي است آگاه و عالم و عامل به مسائل ديني و احكام شرعي، انساني پاكدامن و مورد احترام و حرمت همة مردم كه در غمها و شاديهاي آنها شريك است. او هميشه خواهان شادي، جشن و سرور است و جشنها و عروسيها، بي وجود او رونقي ندارد.
عاشيق آذربايجاني هنرمند مردمي است و بايد در چندين هنر مهارت داشته باشد؛ او هم شاعر است، هم آهنگساز، هم خواننده و هم نوازنده، هم هنرپيشه و هم داستانسرا، به عبارت ديگر عاشيق در تمامي عرصهها خلاق است و هنرمندي است كه اين همه را با انگشتان ماهر و صداي دلنوازش اجرا ميكند.
وقتي سيمهاي ساز عاشيق مرتعش ميشوند، هر آنچه پيرامون عاشيق را گرفته از طبيعت و انسان و موجودات، همه سكوت اختيار ميكنند تا نواي شاد يا حزين ساز نويد بخش زندگي سرشار با اميد گردد. نغمة ساز عاشيق جلابخش روح شيداي انسان آذربايجاني است و بيشتر به همين دليل است كه «عاشيقي»، به هنري بيبديل در بين اقوام ترك تبديل شده و عاشيقها منزلت، قرب و لقب استادي و خطاب «ائلجهبيلن» را در بين مردم و همواره در طول تاريخ طولاني اين قوم حفظ كردهاند.
عاشيقها در همه جاي آذربايجان و همواره هنر خود را ايستاده و با قامتي افراشته و ترجيحاً با لباس ويژه و رسمي كه سنخيت و هماهنگي با لباس قديم قوم ترك دارد، اجرا ميكنند و گاهاً براي به هيجان آوردن شنوندگان و ناظرين اين هنر، در حين ايفاي برنامه از حركاتي چون بالا و پايين كاسه يا بازوي ساز يا قار دادن ساز در پشت گردن يا كوبيدن پاي بر زمين به خصوص به هنگام اجراي نغمههاي حربي و حماسي استفاده ميكنند
معناي واژة عاشيق:
براي ريشة واژة عاشيق چند نظريه وجود دارد:
۱- از ريشة عاشق عربي به معناي دوستدار
۲- از ريشة مصدرتركي آشيلاماق (Aşilamagh) بهمعني تلقين كردن، تزريق كردن
۳- از ريشة تركي ايشيق(Işigh) به مفهوم نور و روشنايي.
معاني اول و سوم اعتباراتي در اشعار عاشيقي و در ميان مردم دارند ولي نظرية دوم، تنها در محافل علمي مطرح شده است. به نظر مي رسد با توجه به فحواي اشعار عاشيقها، احتمال عربي بودن اين واژه زياد مي باشد. شايد نيز در طول زمان اين همساني بوجود آمده است و با گذشت زمان اشعار عاشيقها و بويژه باياتيها از آن پيروي كردهاند.
قدمت هنر عاشيقي
اجراي موسيقي عاشيقي، قدمتي طولاني در بين اقوام ترك دارد. به طوري كه به تصريح مطالعات تاريخي، ۲۲۵۰سال قبل از ميلاد، در معبد مخصوص «اينشو سيناكا» (پادشاه ايلام) شامانها با موسيقي مخصوص، برنامه اجرا كردهاند، مراسم عزاداري براي «آتيلا» پادشاه هونها را قامها (شامان) ترتيب دادهاند. هنوز آثاري از مرثيهها و شعرهاي ساخته شده توسط شامانها براي مرگ «آلپ ارتونقا» كه ۷۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح، خاقاني قوم ترك را بر عهده داشته و به تائيد برخي از محققان، همان «افراسياب» حاكم توران در شاهنامه فردوسي است، در دست ميباشد.
منظومههاي عاشيقي پيش از اسلام كه آثاري از آنها بر جاي مانده شامل منظومههاي شعر، آلپ ارتونقا، اوغوزنامه كوچ، اركنه قون و منظومة آفرينش ميباشند. نشانههايي از اين آثار در ديوان اللغات ترك محمود كاشغري و داستانهاي ۱۲ گانة كتاب ارزشمند دهده قورقود يافت ميشود.
در موزة ايران باستان در تهران و موزة لوور در قسمت تاريخ ايلام به مجسمههاي كوچك نوازندگاني با قدمت دو هزاره قبل از ميلاد بر ميخوريم كه همچون عاشيقهاي ما سرپا ايستاده و ساز خود را برروي سينه نگاهداشتهاند. چنين نوازندگاني كه مشابهش را ميتوان فقط در ميان تركان امروزي پيدا كرد، سرنخي از قدمت هنر موسيقي عاشيقي تركان به دست ميدهد.
باخشيها افرادي در بين قوم اوغوز بودند كه ساز ميزدند و به ايفاي نمايشها و رقص ميپرداختند. زبان شناسان ريشه اين واژه را در زبان تركي قديم جستجو كردهاند و امروزه «باكي ياباق» كه به معني تقليد صداي حيوانات است و در زبان قرقيزي كاربرد دارد، هم ريشه با باخشي است. با اين وجود بين اوزان و باخشي تفاوتهايي نيز وجود داشته است. در بين اقوام آذربايجان ، باخشي فردي را شامل ميشد كه از غيب و آينده خبر ميداد ولي اوزانها اين مسئوليت را عهدهدار نبودند بلكه فقط افرادي را در بر ميگرفتند كه به ياري سازشان «قوپوز»، درسهاي اخلاقي ميدادند و به درمان بيماران روحي ميپرداختند. باخشي بعدها به عاشيقهاي اوزبك و تركمن نيز اطلاق شده است.