« محمد بن سليمان » معروف به « مولانا فضولي »
یازار : ايگيد
+0 به يه ن« محمد بن سليمان » معروف به « مولانا فضولي »
دوره ي اواخر تيموري و اوايل صفوي دوره اي است كه « در عين حال كه با كاميابي هاي نظامي و سياسي و با جنگاوري ها و پيروزي هاي مرداني چون شاه اسماعيل و شاه عباس صفوي همراه بود، با فرمانروايي مرداني لايق و با نفوذ مفسده جويان، پيشوايي فكري و عقلي متعصبان كوته نظر جاهل نيز تقارن داشت »
از ده ده قورد بيشتر بدانيم
یازار : ايگيد
+0 به يه نده ده قور قود
ستاره درخشان فرهنگ و ادب ايران و جهان
سازمان جهاني يونسكو سال ۱۹۹۹ يعني آخرين سال قرن بيستم ( هزاره دوم )
ميلادي را جهت بزرگداشت و معرفي اين اثر اصيل آذربايجان “ده ده قورقود ”
نام نهاده است لكن هنوز ما اذربايجانيها در مورد اين ستاره درخشان فرهنگ و
ادب اذربايجان و جهان ، بعد از گذشت نزديك به يك قرن و نيم از كشف و
شناسايي آن ، چيزي نمي دانيم و بعد از اتمام سال ۱۹۹۹ هنوز در كشور ما قدمي
در راستايي شناساندن و معرفي كردنش بر داشته نشده است .به همين مناسبت در
اين چند سطر مطالبي در مورد ده ده قورقود پرداخته شده است.
كتاب ده ده قورقود يك شاهكار ادبي اصيل آذربايجاني است با يك مقدمه و
دوازده داستان حماسي ( بوي ) ، كه در مقدمه به برسي شخصيت قورقود آتا مي
پردازد و بعضي نظرات او را در مسائل اجتماعي و مذهبي و… بيان مي دارد
از ده ده قورد بيشتر بدانيم
كتاب «دده قورقود» يا «ددم قورقود» عنوان كتابي كهن و تاريخي از ادبيات تركي است و كهنترين كتاب از ادبيات آذربايجان به شمار مي رود. صورت مكتوب آن مربوط به هزاره گذشته است اما صورت شفاهي آن به قبل از ميلاد مي رسد. در واقع «دده قورقود» نام شخص نقش اول كتاب است. او عارف و حكيمي ژرف انديش و تيزبين است كه زمان در او محو شده است و فردا را در آينه دل خود مي بيند. مشكلات مردم را حل كرده اختلافات و گره ها به دست او باز مي شود. مردم به هر چه دده قورقود مي گويد ، گوش فرا داده او را امين خود مي دانند. قورقود ، شخصيتي پيغمبرگونه مانند زرتشت و لقمان حكيم دارد و همگان او را پدر قوم خود مي دانند. براي همين او را «دده قورقود» يا «آتا قورقود» خطاب مي كنند ، چنانچه مطلع كتاب چنين مي آغازد: «محمد پيغمبرين زامانينا ياخين بايات بويوندا قورقود آتا دئييلن بير كيشي وار ايدي». گويش او اوغوزي بوده به گويش كنوني آذربايجان نزديكتر است. اولين نسخه استنساخ شده از آن مربوط به سال ۴۴۶ ق. است اما بعضي داستانهاي آن مربوط به ادبيات فولكولوريك هزاره هاي گذشته آذربايجان است. اكنون سه نسخه خطي از اين كتاب موجود است. نسخه درسدن ، نسخه برلين و نسخه واتيكان. به قول ك. حسنوف سفير سابق آذربايجان در ايران: «دده قورقود ديگر متعلق به قوم خالق آن نيست بلكه به تمام بشريت تعلق دارد. دده قورقود تصويري از گذشته بشري است»
اين كتاب داراي ۱۲ داستان (بوْي) و يك مقدمه است. داستانها مربوط به سلحشوريها و دلاوريهاي ايل اوغوز است و در همه اين سلحشوريها ، اهداف خيرخواهانه داشته و مسائل انساني و ادبي رعايت مي گردد. اين داستانها حماسي است و در آن كينه و عداوت شخصي رؤيت نمي شود. اين حماسه ها براي ترويج دين و اخلاق است. در اين داستانها به وفور مي توان وطن پروري ، مهمان دوستي ، علاقه فرزند و مادر ، حرمت زنان ، دلاوريهاي زنان آذربايجان ، نفرت از دشمن ، دفاع از ناموس ، مردانگي و ساير مسائل اخلاقي را در ميان تركها ديد. متن دده قورقود هم منظوم است (۲۰۰ بيت ، ۳/۱ كتاب) و هم منثور(۳/۲ كتاب). در تمام كتاب ، تنها ۱۷۰ واژه فارسي و ۳۵۰ واژه عربي آنهم بنا به ضرورت بحثهاي ديني و ملي آورده شده است.
تا اوايل سده ۱۹ ميلادي هنوز كسي با كتابي به نام «دده قورقود» آشنا نبود. اولين بار در سال ۱۸۱۳ بود كه دانشمند توركولوگ آلماني به نام Von Diez با چاپ حكايتي از آن به نام «تپه گؤز» اين كتاب را به جهانيان معرفي نمود. اين كتاب يك قرن بعد در تركيه به همت مرحوم رفعت به چاپ رسيد(۱۹۱۶). سپس در سال ۱۹۳۶ آراسلي در آذربايجان آن را مننتشر نمود. در سال ۱۹۸۰ نيز در ايران توسط استاد محمدعلي فرزانه چاپ گرديد. پس از ديس آلماني دانشمندان بزرگي از اروپا ، شوروي سابق و تركيه تحقيقاتي در اين مورد انجام داده و كتاب دده قورقود را گسترده تر و مستحكمتر كردند. در اين دو قرن (۲۰۰۳ـ۱۸۱۳) از دانشمندان برجسته زير در دده قورقودشناسي مي توان نام برد: بارتولد ، بوراتاو ، اورخان شائيق گؤك ياي ، معلم رفعت ، جاهيد اؤز تئللي ، آراسلي ، محرم ارگين ، ايز بوداق ، عدنان ارزي ، ائتور روسسي ، محمدعلي فرزانه ، حسين محمدزاده صديق. سبك و سياق اين دانشمندان در شناساندن دده قورقود با هم متفاوت بوده است و ارزش هر كدام در جايگاه خود محفوظ است.
مرحوم حميد آراسلي در سال ۱۹۳۹ اين كتاب را منتشر نمود. كتاب او ۱۸۰ صفحه بود. او دده قورقودپژوهاني چون بارتولد و رفعت را متهم به عدم درك عمقي از دده قورقود كرد. به نظر او ، دده قورقود بسيار گسترده تر از كتاب حاضر بود و بايد قسمتهاي ديگر آن كشف مي شد. او با دست بردن در گويش نسخه اصلي آنرا متمايل به گويش تركيه اي كرد تا فهم آن راحتتر باشد. كتاب او در سال ۱۹۶۲ بدون تغيير خاصي دوباره چاپ شد.
در تركيه مرحوم پروفسور محرم ارگين با تطبيق هر سه نسخه گويش آنرا آذربايجاني دانست. او اثر بزرگي در مورد دده قورقود از خود به يادگار نهاد. او پس از تطابقت سه نسخه به اين نتيجه رسيد كه نسخه درسدن قديمي تر بوده و نسخه واتيكان بعد از آن تحرير شده است. از تحقيقات پروفسور محرم ارگين در باب دده قورقود مي توان بعنوان مستحكمترين تحقيقات در مورد حماسه هاي دده قورقود نام برد.
اورخان شائيق گؤك ياي در سال ۱۹۷۳ با انتشار تحقيق و تدقيق ۱۰۰۰ صفحه اي خود با نام «دده قورقود كيتابي» كار ديگران را تكميلتر نمود. ۱۵۲ صفحه از اين كتاب قطور به متن داستانها و۲۰۰ صفحه نيز به فهرست دقيقي از اعلام ، لغات و اصطلاحات اختصاص يافته بود. ۶۷۰ صفحه بعدي نيز مربوط بود به شرح و تفسير حماسه هاي دده قورقود.
و اما در ايران ، اين كتاب در سال ۱۳۵۸ به همت استاد محمدعلي فرزانه به زيور طبع آراسته شد. پيشتر آقاي دكتر محمدزاده صديق نيز اين كتاب را در سال ۱۳۴۷ در يك كار تحقيقي يكبار در هفته نامه هنر و اجتماع و در سال ۱۳۴۹ در ماهنامه ادبي وحيد و سپس در سال ۱۳۵۵ در كتاب هفت مقاله پيرامون ادبيات و فولكولور آذربايجان در سال ۱۳۶۱ نيز در فصلنامه يئني يول طي تحقيقات ارزنده دانشگاهي تحليل و معرفي كردند. در ادامه اين كارها ، تحقيقات زيادي از طرف صاحبنظران صورت گرفت كه مي توان از منظوم كردن داستانهاي دده قورقود توسط شاعر شهير آذربايجان مرحوم سهند ياد كرد كه قسمتهائي از آن تحت عنوان «سازيمين سؤزو» منتشر گرديد.
نسخه هاي بازنويسي شده و كتابهاي منتشره بعد از سال ۴۴۶ ق. خالي از اعمال سليقه نبوده و گاهي حتي گويش آن نيز طبق سليقه تغيير كرده است كه اين كار براي تفهيم متن اين اثر كهن بوده است. براي نمونه در متن اصلي كتاب از «قسطنطنيه» نام برده مي شود حال آنكه در كتاب آراسلي اين شهر به «استانبول» تغيير داده مي شود. در واقع اينگونه كتابها نمي تواند به نام «دده قورقود» ثبت شود بلكه تحقيق و تدقيق و تشريحي در باب دده قورقود بوده است. آخرين اثر پژوهشي ارزنده و جاودان كه در اين مورد به رشته تحرير درآمده است ، كتاب «دده قورقود بويلاري» اثر جناب گونئيلي است. هرگز جناب گونئيلي ادعا نمي كند كه كتابشان همان دده قورقود اصلي است بلكه ايشان با مهارت و تبحر بالا توانسته اند داستانهاي آنرا به رشته نظم درآورداند. اينگونه كارهاي تحقيقي و علمي در مورد آثار فراواني انجام شده است ولي عده اي عمداً يا جهلاً با مغلطه و سفسطه سعي در جعلي بودن يا جديد بودن اين اثر كهن ادبيات آذربايجان دارند و با يك مراجعه سطحي به كتابهائي مانند كتاب آراسلي چنين وانمود مي كنند كه كلمات و اسامي مورد استفاده در اين كتابها متعلق به سده هاي اخير است و دده قورقود نمي تواند كهن باشد. دليل خود را هم وجود كلمات و اعلام جديد مانند سايبان ، استانبول و غيره در كتابهائي چون كتاب مرحوم آراسلي مي داند. بعيد است كارشناسان فرق بين نسخه اصلي و شرح و ترجمه و معاصر كردن را ندانند. اين نظريات صرفاً براي تحريف تاريخ درخشان تركان است كمااينكه در ادامه جمله «كتاب دده قورقود علي لسان طايفه اوغوزان» و انتساب دده قورقود به تاريخ و ادبيات آذربايجان را به دلايل مضحك رد مي كنند.
اثر ارزنده جديد در باب دده قورقود متعلق به جناب آقاي عزيز محسني است كه پيشتر با قلم ايشان آشنا بوديم. كار ايشان نوعي تدوين است. در ادبيات آذربايجان هنوز جاي اين مقوله پر نشده است. تدوين قارا مجموعه بدست دكتر محمدزاده صديق را مي توان اولين تدوين در آثار كهن آذربايجان ناميد. در ادامه نيز آقاي مهندس محمدصادق نائبي با تصحيح مجدد رسالات قارا مجموعه و نيز ترجمه فارسي رسالات ، گنجينه اي از لغات اصيل و ناب تركي را شكافته و به بحث اتيمولوژي پرداختند. اين تدوين بي نظير پس از نشر بخاطر آگاه نبودن عده اي از روش تدوين ، مورد اهانت و تنگ نظري قرار گرفت. اين گروه از افراد انتساب قارا مجموعه به شيخ صفي و نگارش رسالات توسط مريدان شيخ را تناقض مي دانستند. در اثر ارزشمند جناب آقاي محسني نيز بحثهائي متنوع مربوط به دده قورقود در يك جا گردآوري شده است. نبايد آقاي محسني متهم به جعل دده قورقود شود. تدوين و تحقيق ايشان در ادبيات آذربايجان ماندگار خواهد بود.
ايشان كتاب خود را در ۹ باب و مجموعاً در پنج بحث تدوين نموده اند. فصل اول با نام «دده قورقود دونياسي» مربوط است به قسمتي از كتاب «دونيا بير پنجره دير» اثر نويسنده نامي جمهوري آذربايجان «آنار». آقاي محسني الفباي آنرا به الفباي عرب برگردانده و ۶۰% از كتاب خود را بدان اختصاص داده اند. آنار با قلم شيواي خود ، بحثي علمي در مورد تاريخ كتابت ، صورت شفاهي ، گويش آن ، نسخه هاي آن و نيز داستانهاي آن انجام داده اند.
دو بحث بعدي مربوط به متن اصلي دو داستان از دده قورقود بنامهاي «تپه گؤز» و «دلي دومرول» همراه با متون بازنويسي شده به شيوه معاصر تركي آذري است. اينگونه كار تطبيقي قبلاً در مورد رسالات قارا مجموعه نيز مشاهده شده است . متن اصلي اين دو داستان و معاصر كردن آنها توسط ف. زينالوف و ص. عليزاده صورت گرفته و قبلاً در باكو چاپ شده است و آقاي محسني الفباي آنها را به عربي برگردانده اند. در واقع در اين دو داستان با حفظ امانت هم متن اصلي آورده شده و هم داستانها را به بيان امروزين آورده اند. شايد اگر كار مرحوم آراسلي و حتي نسخه نويسان اصلي چنين مي بود ، اكنون بهانه تراشي نمي كردند كه مثلاً داستانها و واژگان مورد استفاده در دده قورقود متعلق به سده هاي اخير است.
اي كاش آقاي محسني در كنار اين كار ارزنده خود ، در انتهاي كتاب فهرستي از اعلام و لغات دشوار را نيز مي آوردند تا به درياي لغات تركي آذري افزوده گردد. اتيمولوژي اين لغات و رسيدن به كنه لغات آذري از اهميت زيادي برخوردار است.كتاب دده قورقود درياي بيكراني از لغات و اصطلاحات تركي آذربايجاني است و لازم است كتابي مستقل مانند كتاب «قارا مجموعه از منظر واژه شناسي» كار تحقيقي و ارزنده آقاي نائبي در اين باب نوشته شود.
آقاي محسني در ادامه تدوين خود در يك كار پسنديده و ستودني تمام داستانهاي ۱۲ گانه دده قورقود را بصورت مختصر و مفيد مدون نموده اند. ايشان ضمن درك كامل از داستانهاي دده قورقود ، ۱۲ داستان را در ۳۶ صفحه تلخيص و تشريح كرده اند بعبارتي هر كس كه فرصت مطالعه داستانهاي دده قورقود را ندارد ، مي تواند خلاصه هر داستان و شرح آنرا بطور متوسط در ۳ صفحه متوجه شود. مطالعه اين كتاب بالاخص اين قسمت به همه علاقمندان ادبيات آذربايجان پيشنهاد مي شود.
دو صفحه مقدمه كتاب لغات الترك كاشغري با ترجمه دكتر دبيرسياقي زينت بخش انتهاي اين تدوين است. البته اين بحث ربطي به بحث نخستين ندارد اما بهرحال فراموش نمي كنيم كه اين كتاب «تدوين» است. نزديك به هزار سال پيش ، شيخ محمود كاشغري كه از تركان خراسان بود براي آموختن زبان تركي به اعراب ، لغتنامه اي نوشت كه تركي _ عربي بود و لغات تركي را با شرح و معادلسازي عربي به اعراب مي آموخت. قسمت عربي اين كتاب در سال ۱۳۷۵ توسط آقاي دبيرسياقي به فارسي برگردانده شد و در واقع لغتنامه اي تركي _ فارسي شد اما بخاطر ناآشنائي مترجم با آواها و لغات تركي ، نگارش لغات تركي و گاهي شرح آنها مشكلاتي براي خواننده ايجاد كرد .
زندگي نامه سيد ابولقاسم نباتي
یازار : ايگيد
+0 به يه نزندگي نامه سيد ابولقاسم نباتي
سيد ابولقاسم متخلص به نباتي و مشهور به مجنون شاه و خان چوپان فرزند
مير يحيي ( ملقب به سيد محترم اشتبيني ) به سال ۱۱۹۱ ه. ق. تولد يافت ،
دوران جواني خودرا در قريه اشتبين كه يكي از قراء با صفاي قره داغ و بخش
سيه رود است با حشم داري و باغباني گذرانيد ، زيبايي هاي طبيعت اورا به
سرودن اشعار بر انگيخت ، رفته رفته به عرفان گراييد و ضمن تحصيل به مطالعه
آثار عمر خيام و مولوي و حافظ پرداخت بعدها به شهر اهر رفت و در بقعه شيخ
شهاب الدين اهري گوشه عزلت گزيد و اواخر عمر باز به زادگاهش اشتبين برگشت .
نباتي مردي صوفي مشرب بوده و اشعاري به زبان تركي آذربايجاني و فارسي مي
سروده است و همان طور كه مرحوم تربيت مينويسد ( متتبع اشعار خواجه حافظ
شيرازي است و بيشتر به جنس تجنيس طالب بــوده شعر هاي تركي مطابق نغمات
كردي ، كرمي ، قارا كهري ، گــــــــرايلي بسيار گفته است .) نسخه هايي از
ديوان نباتي به شرح زير در كتابخانه ها موجود است :كتابخانه مجلس شوراي
اسلامي به شماره ۱۰۷۸ (نستعليق خوب اواخر سده ۱۳٫ داراي غزل ، رباعي ، مخمس
، تركيب بند ، فارسي و تركي ، در حدود ۴۸۰۰ بيت و پيرامون هزار بيت از
نسخه چاپــــــــي بيشتر دارد ( فهرست مجلس ، ج ۳ ص ۴۳۴ .)
كتابخانه مركزي دانشگاه تهران به شماره ۲۵۰۰ : نستعليق سده ۱۳ ، داراي
قصيده ، غزل ، قطعه ، رباعي و شعر هايي به تركي ، آغاز برابر نسخه مجلس
(فهرست دانشگاه تهران ، ج ۹ ، ص ۲۴۶۸ . ) كتابخانه مركزي دانشگاه تهران به
شماره ۱/۴۳۳۵ : گويا به خط محمد
رضا فراشبندي (ص ۱-۱۱) تركي (فهرست دانشگاه ، ج ۱۳ ، ص ۳۲۹۴)كتابخانه ملي تبريز به شماره ۲۸۹۱ : نستعليق ، ۱۴۸ گ ، ۱۳ - ۱۴ س بدون تاريخ .آغاز با اين شعر : ايجاد بناي عالم از نام علـــــــيست آيين نبي ز ضرب صمصام عليست ميخانه دهر قايم از هستي اوست آب رخ مي ز جام گلفام عـــليست (فهرست كتابخانه تبريز – ج ۲ – ص ۶۷۷ ) ديگر از آثار نباتي منظومه اي است به نام ( عين العشــــــــق ) كه بنا به نوشته مشار به سال ۱۳۳۲ در لاهور به طبع رسيده است . ( مـــــولفين كتب چاپي ، ج ۱ ، ص ۲۹۲ )ديوان اشعارش به سال ۱۲۷۴ در تبريز چاپ سنگي و در دهم ارديبهشت ۱۳۴۵ به خط نستعليق ( يوسف مشكين قلم ) به اهتمام مــــــدير كتاب فروشي ادبيه تهران در ۲۶۶ صفحه ۱۶ سطري چاپ افست شده است و شامل بحر طويل و غزل و قصيده و مخمس و رباعي و مستزاد و ساقي نامه و اشعاري به تركي آذربايجاني است . بحر طويل چنين شــــــــــروع ميشود : ( منبع چشمه هر كلمه كه جاري شود از نطق و بيان و كام و زبان ، اسم خداوند عظيم است …. ) نمونه اي از اشعارش : اي گرفته از رخت خورشيد عالم گير نــــــــور چند از خاك درت باشم من مهجـــــــــور دور گر بگويم رفت سودايت ز سر ، باور مكـــــن روز محشر با غم عشق تو بر خيزم ز گـــــور لن تراني گفتن و رخساره بنمودن ز چيست مشكلي دارم خدارا اي كليم الله طور…….. ………..و شعري ديگر :
گهي در جوش و گاهي در خروشــــــــــــم گهي در گفتگو ، گاهي خموشــــــــــــــــمگهي از چشم ساقي در خمــــــــــــــــــارم گهي سر مست جام مي فــــــــــــروشم .. از رباعيات او : از خانه دگر مست و ملنگ آمـــــــــــــده ام تا بر ســـــر كوچه لنگ لنگ آمـــــــــــــده امديروز به دل تــــــــرك دو رنگي كـــــــــــــردم امروز ببين كه چـــــــند رنگ آمـــــــــــــــده ام
****
در درگه خلق بندگــــــــــــــــــــي مارا كشت از بهر دونان دوندگـــــــــــــــــــــي مارا كشت گه منت روزگار ، گــــــــــــــــــــــه منت خلق اي مرگ بيا كه زندگــــــــــــــــــي مارا كشت در تضمين غزل حافظ : رند مستي به چمن سير و تماشا ميكـــــــــــــــــــــرد از سر شور و طرب
باده به مينا مي كــــــــــــــــــــردگاه مستانه به اين زمزمه لب وا مي كــــــــــــــــــرد (سالها دل طلب جام جم از ما مي كـــــــــــــــــرد ) ( آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميكــــــــــــــــــرد )عمر چون همدم مرگ است چه هشتاد چه بيست خوشدل آن كس كه در اين ميكده آزاد بزيســــــت اي نباتي بنگر اين گهر از مخزن كيســـــــــــــــــت (گفتمش سلسله زلف بتان از پي چيســــــــــت )( گفت حافظ گله اي از شب يلدا مي كــــــــــــرد ) ودر توصيف زادگاهش اشتبين شعر بلند بالايي به زبان تركي دارد : صفـــــــــــــحه
عالمده بير در نهاندير اوشتبينوزنه گلمز چكمك اولماز چوخ گراندير اوشتبين باش چكيب عرش برينه…………………..ادامه از اشعار تركي او كه در مدح مولاي متقيان سروده است : منيم عالمده سلطانيم علي دير منيم مير جهانبانيم علي دير ديه ر دايم ديلينده خان چوپاني منيم هر درده درمانيم علي دير در شهريور ۱۳۷۲ كنگره بزرگداشت اين شاعر به مدت سه روز در كليبر بر گزار شد و به همين مناسبت ديوانش به طرز مطلوبي در دو جـــــــلد به اهتمتم دكتر حسين محمد زاده صديق انتشار يافت . جلد اول آن اشعار فارسي و جلد دوم اشعار تركي نباتي است .چاپ تزييني و نفيس ديگري هم از اشعار فارسي او با تشريك مساعي جمعي از خوشنويسان و هنرمندان ، بكوشش غريبي كلـــــيبر تهيه و به علاقمندان شعر نباتي اتحاف شد . در خصوص آرامگاه نباتي در يك بلندي مشرف به روستاي اشتبــــــين و رودخانه ارس از اظهارات اهالي روستا چنين بر مي آيد كه نباتـــــي (ره) هميشه در يك نقطه اي از بلندي كوه مي نشسته و به روستا و زادگاه خود و رودخانه خروشان ارس (آراز ) و جاده اي كه اهالي و دختران جوان در آن تردد داشتند نگاه مي كرده و اكثر شعر هاي خود را در آن نقطـــــــه آفريده و و با صداي دل نشين به آواز خواندن مي پرداخته كه بعد از فــوت ايشان ، اهالي بنا به علاقه وافر نباتي به آن محل خـــــــــاص ، وي را در هماننقطه دفن كرده اند .
مرحوم عارف نباتي به كرات از آب رودخانه ارس مي گذشته و اصلاً جايي از بدنش و يا لباس هايش خيس نمي شده و طوري ماهرانه و ظريفانــــه اين عمل را انجام مي داده كه همه را مات و مبهوت و حيرت زده مــــــي كرده است . شنيده شده است كه آن مرحوم ارس را گاهــي در روي آب به پشت خوابيده عبور ميكرده است . و باز يكي از ملتزمين ركـــــابش در يكي از روزها در كنار ازس اظهار لعبه كرده و مي خواهد از آب عبور كند و در باور خودش كرامتي نشان دهد ، ولي به محض اينــــــــكه وارد آب مي شود نه تنها موفق نمي شود بلكه جسد نيمه جانش را ديگران نجـــــات مي دهند . مرحوم اين شعر را در حق وي سروده و اورا به رياضـــــــت و تهذيب نفس و پخته شدن در كوره روزگار دعوت ميكند : گئت دولانگلن خام سن هنوز (برو گردش كن كه هنوز خامي )پخته اولماغا چوخ سفر گرك (براي پخته شدن سفر زياد ببايد )مرغ قاف ايله هم زبان اولوب ( براي هم آواز شدن با مرغ قاف ) زيروه قالخماقا بال و پر گرك (براي اوج گرفتن را بال و پر بايد ) مرحوم فريدون كوچرلي ادبيات شناس مشهور در تحقيقات خــــود در مورد نباتي چنين مي نويسد : (( سيد ابولقاسم نباتي براي آذربايجاني ها به منزله خواجه حافــــــــظ ، شمس تبريزي و حتي در بعضي اشعار و كلامش به منزله جلال الــــدين رومي (مولوي ) ميباشد .))علامه شهيد مرحوم علي مدرس تبريزي در جلد چهارم كتاب ريحـــانه الادب مي نويسد : ((سيد ابوالقاسم مير مقدم اشتبيني قــــــره داغــي تبريزي از عرفاي قرن سيزدهم هجرت كه درويش مسلك و صوفـــــــــــي مشرب بوده و اشعار و ذوقيات بسياري به دوزبان تركي و فارسي گفته و به نباتي يا خان چوپاني يا مجنونشاه تخلص مي كرده و ديوان او در تبريز چاپ شده است . ))در كتاب دانشمندان آذربايجان در مورد ابو القاسم نباتي چنين آمده است خلف مرحوم سيد محترم اشتبيني ، درويش مسلك و صوفي مشرب بوده ، گاهي مجنون شاه و خان چوپاني نيز تخلص كرده است . اوائل حال در قريه اشتبين كه كرسي محال ديزمار قراچه داغ است نشو و نما يافته و بعد ها به قصبه اهر مهاجرت نموده و در بقعه شيخ شهاب الدين اهري مشغول رياضت و مجاهده گرديده است .))هنوز هم اهالي قره داغ نباتي را نه تنها شاعر بزرگ ، بلكه عارفي بسيار مقرب و صاحب كرامات مي دانند و كرامات اورا در مجالس و محافل نقــــل مي كنند . خود مي گويد :
از خامه خان چوپاني مـــــــــــن عاجز شده كلك ماني من خواهي كه شوي تو نيز موسي
يك چند بكن شباني من در اواخر عمر به مسقط الراس خود مراجعت كرده و در ۱۲۶۲ مرحوم شده است و مزار ش دربالاي تپه اي در اشتبين است . در ضمن ايشــــــان در سال ۱۱۹۱ ه. ق. برابر با ۱۱۴۹ ه. ش. در اشتبين متـــــــولد شده است .در كتاب مفاخر آذربايجان نيز نويسنده در مورد سيد ابو القاســـــــم نباتي چنين مي نويسد مرحوم سيد ابوالقاسم بن مير يحيي اشتبيني ، متخلـــص به ( مجنون شاه ) يا ( خان چوپاني) يكي از شاعران آذربايجان از منطقه قــــــره داغ مي باشد .او شاعري علي گو و علي جو بوده است و در مدح و توصيف مولا علـــي (ع) گوي سبقت را از همگان و خيل شاعران مداح اهل بيت عصمت (ع) ربوده است او اشعار فراواني در حق آن بزرگوار ســـــــروده است كه در ديوانش ثبت است . زادگاه او روستاي اشتبين مركز دهستان ديـــــــزمار شرقي از توابع ارسباران ، بسال ۱۱۹۱ متولد گرديده و سير معرفت را از همان زمان از تعاليم و ارشادات و بركات وجودي شيخ شهاب الدين اهري كسب نمود و در شعر و ادب به مرتبت والايي نائل آمد كه توانست حدود ۵۰۰۰ بيت شعر را از خود بيادگار بگذارد . او شاعري مسلمان و شيــــعه دوازده امامي و مخلص اهل بيت و رسالت (ع) بوده است . سروده هاي او در نواحي قفقاز ، تركيه ، آذرباجان و سراسر ايران طـــرفداراني دارد .)) نمونه اي ديگر از شعر ايشان :
اين درد كه من دارم ، هر روز فـــــزون بـــــــــــادا اين دل كه بما دادي ، بگذار كه خـــــــــــــون بادا با عشق
نسازد عقل ، از من بشـــــــــنو اين نقل امروز بر آورد قد ، فـــــــــردات چـــــــــــو نون بادا
هر كس شده عاشق وش از جام ازل سرخوش ديگر چه سخن اورا ، بايد كه جنون بـــــــــــــادا از عشق تو اي دلبر ، هر دل كه نيارد ســـــــــر سرگشته و سرگردان ، چون چرخ نگـــــون بادا اي ابر كرم برخيز ، درياب
نباتـــــــــــــــــــــي را نو خير گلستان است حيف است زبون بـــــــادا
امير ارشد كوتاه در باره امير ارشد قره داغي
یازار : ايگيد
+0 به يه نامير ارشد كوتاه در باره امير ارشد قره داغي
توجه: قبل از خواندن مطلب زير خواستم به شما دوست عزيز عرض كنم كه، چون من پس از جستجوي فراوان در سايت ها و وئبلاگ ها مطلب جمع و جوري در مورد امير ارشد پيدا نكردم لاجرم خودم بنا به راهنمايي تعدادي از دوستان از چند كتاب از جمله:تاريخ و جغرافياي ارسباران (نوشته حسين دوستي)، تاريخ اجتماعي و سياسي ارسباران(قره داغ) نوشته ي ناصر صدقي، تاريخ سرداران گمنام قراجه داغ (نوشته ي ميخوش نوري) ، ارسباران در گذر حماسه و تاريخ نوشته محمد حافظ زاده ، اين مطلب را جمع آوري و تقديم خدمت انور شما بزرگواران مي نمايم.
خواستم به اين وسيله از همه دوستاني كه راهنمايي ام كردند تشكري كرده باشم. اللرينيز آغريماسين مين ياشايين…
سام خان فرزند رستم خان رئيس ايل حاجي عليلو از ايلات قارا داغ بود. وي ابتدا ارشد نظام و سپس امير ارشد و سردار ارشد لقب يافتالبته القاب ديگري نيز مثل:شجاع نظام، سالار نظام، امير نظام، اميرالامرا داشت. در سالنامه هايي كه در عصر ناصرالدين شاه، توسط اعتمادالسلطنه منتشر مي شد، نام امير ارشد (سام خان) به عنوان رئيس قره سوران قاراداغ ذكرشده است.
سام خان(امير ارشد) و برادرش محمد حسين خان( سردار عشاير) در زمان مظفرالدين شاه در دستگاه حكومتي نظام السلطنه (حاكم آذربايجان) بودند.
اين دو برادر در انقلاب مشروطيت، هر دو در اردوي دولتي بوده و مخالف انقلاب مشروطيت بودند. بعدها كه قواي حكومت مشروطه تحت فرماندهي «يپرم خان » ارمني براي سركوبي عشاير متمرد و دفع حملات رحيم خان چلبيانلو به قاراداغ گسيل شد، امير ارشد و برادرش به خانه هاي ستارخان و باقرز خان در تبريز پناهنده شدند. انجمن ايالتي تبريز آن دو را مورد عفو قرار داده!! و حكومت شهرستان اهر را به ايشان واگذار نمود.
پس از آن سلطه امير ارشد در قراجه داغ بسط يافت و عشاير متمرد اين سامان مغلوب وي شدند تا جايي كه وي ايل محمد خانلو را به كلي مستاصل نمود.
وي با بيوك خان فرزند رحيم خان چلبيانلو در افتاده و چلبيانلو ها را مغلوب و پراكنده كرد.
او همچنين در جنگ كليبر، شجاع الملك كليبري را با قوايش چنان منهزم ساخت كه وي مجبور شد از ارس گذشته و به خاك روسيه فرار كند. بيشتر اين حوادث كه در فاصله سالهاي انقلاب روسيه و استقرار بلشويسم در قفقاز اتفاق افتاد ، سبب گرديد اهميت امير ارشد بيشتر گردد. و و ي به عنوان سرحد دار ارس و مانع نفوذ بلشويسم به ايران لقب گرفت.
وي روستاي اوخارا«Ovkhara»،«آبخواره» امروزي ، واقع در دهستان سينا را مقر فرماندهي خود قرار داد. او در آنجا عمارت هاي باشكوه و مجللي را توسط مهندس كرسلنسكي روس ساخت و به اوج قدرت و شهرت رسيد.
امير ارشد، فرماندهي شجاع و متهور بوده و در امور نظامي داراي مهارت و تخصص كافي بوده است.
بعد از تسلط روس هخا بر ايران و جلوس شجاع الدوله بر مسند ولايت آذربايجان بنا بر سابقه كدورتي كه با امير ارشد و برادرش سردار عشاير داشت آنها را دستگير و تحت الحفظ به مراغه فرستاد، و منزل آنها را در اوزومديل غارت شد.پس از شكست شجاع الدوله از عثماني ها و انتخاب رشيدالملكبه عنوان جانشيني وي ، آنها نيز از زندان آزاد و امير ارشد به حكومت مراغه منصوب گرديد.
البته پس از مدتي وي به اهر برگشت و به عنوان فرمانده قواي قاراجه داغ با قدرت تمام در منطقه به فعاليت پرداخت. در اواخر دوره قاجار كشور ايران به دليل اينكه امور كشور در دست گروهي فئودال و سياستمدار وابسته بود، در پر رنج ترين موقعيت سياسي به سر مي برد. وثوق الدولهخ براي بار دوم به مقام نخست وزيري رسيده بود و قرارداد ننگين ۱۹۱۹٫م(۱۲۹۸ هجري شمسي) را با انگليسيها منعقد كرده بود. در همين زمان شيخ محمد خياباني بر ضد اين قرارداد به پا خواست و در تبريز اعلام استقلال نموده و نام «آزاديستان» را بر آذربايجان نهاد.
تبريز در مقابل حكومت قاجار ايستاد.عين الدوله براي مقابله با اين قيام به آذربايجان گسيل شد. سردار عشاير(برادر امير ارشد)نيز در اين سفر همراه عين الدوله بود. پس از حدود يك هفته طرفداران شيخ محمد خيابانيخانه سردار عشاير را به محاصره درآوردند. تا صبح زدو خورد طول كشيد، بالاخره سردار عشاير دستگير و توسط شيخ محمد خياباني به تهران تبعيد گرديد. امير ارشد نيز به همين جهت به مخالفت با شيخ محمد خياباني پرداخت. خياباني جهت سركوب وي دسته اي از ژاندارم ها و ديگر نيروها را بانام«قوه ي اعزاميه» به قاراداغ اعزام نمود تا در آنجا به همراهي برخي از خان ها كه اعلام همبستگي كرده بودند با سواران امير ارشد بجنگند. در اين نزاع امير ارشد تسليم و غايله به پايان رسيد.
بعد از مدتي كه عين الدوله از شكست نيروهاي شيخ خياباني نا اميد گشت، مخفيانه از آذربايجان فرار كرد.
پس از فرار وي مهدي قلي هدايت والي آذربايجان گرديد. در اين زمان امير ارشد بار ديگر به قدرت رسيده بود و با اقتدار تمام در آذربايجان فرمان مي راند و روستاي آبخواره همچنان محل فرماندهي وي بود.مخبرالسلطنه كه از اين وضع خوشنود نبود در صدد برآمد تا امير ارشد را از بين ببرد. در اين بين اسماعيل سيميتقو در شمال غربي به نافرماني پرداخته و چند بار قواي دولتي را شكست داده بود. مخبرالسلطنه موقعيت را غنيمت دانسته و از امير ارشد خواست تا با قواي خود به جنگ اسماعيل سيميتقو برود. وي در اين انديشه بود كه هركدام از اين دو نفر كشته شود در هر حال به نفع او خواهد بود.
امير ارشد به همراهي ۱۰۰۰ چريك محلي و ۱۵۰۰ژاندارم به فرماندهي كلنل «لندبرگ» سوئدي و نيز قواي ماكوبه سركوبي سيميتقو اعزام شد. در حدود روستاي «شكريازي» سلماس امير ارشد سيميتقو را شكست داده و در اثناي جنگ خودش نيز تير خورده و كشته مي شود. بنا به نوشته سرهنگ بايبوردي در كتاب تاريخ ارسباران ، گويا امير ارشد در لحظات آخر گفته بوده كه وي را يكي از افراد خودي با گلوله مورد هدف قرار داده است.
ستارخان قره داغي, سردار ملي
یازار : ايگيد
+0 به يه نستارخان قره داغي, سردار ملي
ستار خان از سرداران جنبش مشروطه خواهي ايران، و ملقب به سردار ملي است. در مقاومت تبريز وي جانفشانيهاي بسياري كرد.
مقدمه
ستار قرهداغي سومين پسر حاج حسن قره داغي در سال ۱۲۸۵ ق ( ۱۸۶۸ ميلادي) به دنيا آمد. او از اهالي قرهداغ آذربايجان بود كه در مقابل قشون عظيم محمد علي شاه پس از به توپ بستن مجلس شوراي ملي و تعطيلي آن كه براي طرد و دستگير كردن مشروطه خواهان تبريز به آذربايجان گسيل شده بود ايستادگي كرد و بناي مقاومت گذارد. وي مردم را بر ضد اردوي دولتي فرا خواند و خود رهبري آن را بر عهده گرفت و به همراه ساير مجاهدين و باقرخان سالار ملي مدت يك سال در برابر قواي دولتي ايستادگي كرد و نگذاشت شهر تبريز به دست طرفداران محمد علي شاه بيفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان، به زمان كودكي اش بر ميگشت. او و دو برادر بزرگترش اسماعيل و غفار از كودكي علاقه وافري به تيراندازي و اسب سواري داشتند، اما اسماعيل فرزند ارشد خانواده در اين امر پيشي گرفته بود و شب و روزش به اسب تازي، تيراندازي و نشست و برخاست با خوانين و بزرگان سپري ميشد، سرانجام او در پي اعتراض به حاكم وقت دستگير و محكوم به اعدام شد. اين امر كينهاي در دل ستار ايجاد كرد و نسبت به ظلم درباريان و حكام قاجاري خشمگين شد.
جواني
ستار در جواني به جرگه لوطيان (جوانمردان، يا اهل فتوت) محله اميرخيز تبريز درآمد و در همين باب در حالي كه به دفاع از حقوق طبقات زحمتكش بر ميخاست با مأمورين محمدعلي شاه درافتاد و به ناچار از شهر گريخت و مدتي به راهزني مشغول شد، اما از ثروتمندان ميگرفت و به فقرا ميداد. سپس با ميانجيگري پارهاي از بزرگان به شهر آمد و چون در جواني به درستي و امانتداري در تبريز شهرت داشت به همين دليل مالكان حفاظت از املاك خود را به او ميسپردند. او هيچ گاه درس نخواند و سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما هوش آميخته به شجاعتش و مهارت در فنون جنگي و اعتقادات مذهبي و وطن دوستي اش، او را در صف فرهيختگان عصر قرار ميداد.
مقاومت
او در مدت يازده ماه از ۲۰ جمادي الاول ۱۳۲۶ ق تا هشتم ربيع الثاني ۱۳۲۷ ق رهبري ِ مجاهدين تبريز و ارامنه و قفقازيها را بر عهده داشت و مقاومت شديد و طاقت فرساي اهالي تبريز در مقابل سي و پنج الي چهل هزار نفر قشون دولتي، با راهنمايي و رهبريت او انجام گرفت، به طوري كه شهرت او به خارج از مرزهاي كشور رسيد و در غالب جرايد اروپايي و امريكايي هر روز نام او با خط درشت ذكر ميشد و درباره مقاومتهاي سرسختانه وي مطالبي انتشار مييافت.
در اواخر كارِ محاصره تبريز قواي روسيه با موافقت دولت انگليس به سوي تبريز آمد و راه جلفا را باز كرد. قواي دولتي با ديدن قواي روس به تهران بازگشت و محاصره تبريز پايان گرفت، اما ستارخان حاضر به اطاعت از دولت روس نشد و در اواخر جمادي الثاني ۱۳۲۷ ق (اواخر ماه مه ۱۹۰۹ م) به ناچار با همراهانش به قنسول خانه عثماني در تبريز پناهنده شد. در منابع ذكر شدهاست كه ستارخان به كنسول روس (پاختيانوف) كه ميخواست بيرقي از كنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زينهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال كنسول، من ميخواهم كه هفت دولت به زير بيرق دولت ايران بيايند. من زير بيرق بيگانه نميروم.»
پس از عقب نشيني قواي روس مردم شهر به رهبري ستارخان در برابر حاكم مستبد تبريز رحيم خان قد علم كردند و او را از شهر بيرون راندند، اما اندكي بعد ستارخان در زير فشار دولت روس، دعوت تلگرافي ِ آخوند ملامحمدكاظم خراساني و جمعي از مليون را پذيرفت و با لقب سردار ملي به سوي تهران حركت كرد. در اين سفر باقرخان سالار ملي نيز همراه او بود.
هدف دولت مشروطه از اين اقدام كه به بهانه تجليل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع كنترل آذربايجان و خلع سلاح مجاهدين تبريز بود. روز شنبه ۷ ربيع الاول سال ۱۳۲۸ ق در شب عيد نوروز، جمعيت زيادي از مردم و رجال شهر از جمله يپرم خان ارمني براي وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درميان هلهله جمعيت از منزل خود بيرون آمدند و به سوي تهران حركت كردند. در بين راه نيز در شهرهاي ميانه، زنجان، قزوين و كرج استقبال باشكوهي از اين دو مجاهد راستين آزادي به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نيمي از شهر براي استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسير چادرهاي پذيرايي آراسته با انواع تزيينات، و طاق نصرتهاي زيبا و قاليهاي گران قيمت و چلچراغهاي رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خيابانهاي ورودي شهر، تابلوهاي زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده ميشد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلي كه در چادر آذربايجانيهاي مقيم تهران تدارك ديده شده بود به سوي محلي كه براي اقامتش در منزل صاحب اختيار (محلي در خيابان سعدي كنوني) در نظر گرفته بودند رفت. او مدت يك ماه مهمان دولت بود، اما به دليل وجود سربازان و كمي جا دولت، محل باغ اتابك (محل فعلي سفارت روسيه) را به اسكان ستارخان و يارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و يارانش اختصاص داد. پس از چند روزي كه نيروهاي هر دو طرف در محلهاي تعيين شده اسكان يافتند مجلس طرحي را تصويب نمود كه به موجب آن تمامي مجاهدين و مبارزين غيرنظامي از جمله افراد ستارخان و خود او ميبايست سلاحهاي خود را تحويل دهند. اين تصميم به دليل بروز حوادث ناگوار و ترور مرحوم سيد عبدالله بهبهاني و ميرزاعلي محمدخان تربيت از سران مشروطه گرفته شده بود.، اما ياران ستارخان از پذيرفتن اين امر خودداري كردند. به تدريج مجاهدين ديگري كه با اين طرح مخالف بودند به ستارخان و يارانش پيوستند و اين امر موجب هراس دولت مركزي شد. سردار اسعد به ستارخان پيغام داد كه «به سوگندي كه در مجلس خورديد وفادار باشيد و از عواقب وخيم عدم خلع سلاح عمومي بپرهيزيد.»، اما باز ياران ستارخان راضي به تحويل سلاح نشدند.
مرگ
بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ ق قواي دولتي، كه جمعا سه هزار نفر ميشدند به فرماندهي يپرم خان، يار قديمي ستارخان در تبريز و رئيس نظميه وقت باغ اتابك را محاصره كردند و پس از چندبار پيغام، هجوم نظاميان به باغ صورت گرفت و جنگ بين قواي دولتي و مجاهدين آغاز گشت. در اين جنگ قواي دولتي از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تير استفاده كردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ كشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پيش گرفت، اما در مسير پلهها در يكي از راهروهاي عمارت تيري به پايش اصابت كرد و مجروح شد و قادر به حركت نبود. اندكي بعد قواي دولتي او را دستگير كردند و به منزل صحصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند ( ۳۰ رجب ۱۳۲۸ ق).
بعد از اين وقايع، ستارخان خانه نشين شد و پزشكان حاذق براي مداواي پاي او تمام تلاش خود را كردند، اما معالجات به جايي نرسيد و در تاريخ ۲۸ ذي الحجه ۱۳۳۲ هـ. ق ( ۲۵ آبان ۱۲۹۳ ش / ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴ م) در تهران دار فاني را وداع گفت و در باغ طوطي در جوار بقعه حضرت عبدالعظيم حسني در شهرري درحالي كه هزاران هزار تهراني با چشماني گريان جنازه او را تشييع ميكردند به خاك سپرده شد. او هنگام فوت حدود ۵۳ سال داشت.